Martia  

 
Sunday, August 25, 2002

بازم ماه شهريور از راه رسيد و من به ياد مدرسه افتادم. با اينكه درسم هي بدك نبود و هيچوقتم تجديد نشدم ولي دوست صميميم هر سال 6-7 تا تجديد مي آورد و زندگي رو به كام ما تلخ ميكرد. جالب اينجاست كه همين دوستم دانشگاه رشته ي هنر شركت كردو نقاشي عمومي هم قبول شد. اين روزا علاوه بر نقاشي كردن ، تحقيق هم ميكنه و از همه جالب تر اينكه مقاله هم مينويسه. آدمي كه هميشه توي نوشتن انشاي تكراري و كليشه اي علم بهتر است يا ثروت جا ميزد الان واسه ي خودش سبك هم داره. پيشگفتار اول پايان نامه اش رو خودش نوشته بود ، وقتي من خوندمش يه جورائي شاخ در آوردم. راستش هنوزم باورم نميشه!!! توي پايان نامه اش از من هم به خاطر كمكهائي كه در تهيه ي پايان نامه بهش كرده بودم، تشكر كرده بود. اونم نه خيلي ساده. با جملات آهنگين كه فكر نميكردم بشه ازشون براي تشكر استفاده كرد.نميدونم چطوري يهو ادبيات فارسي اش به اين خوبي شد!!!!!!!!!!!!!!!!!


Martia


دوستان

This page is powered by Blogger. Isn't yours?