Martia  

 
Sunday, October 06, 2002

ياد مدرسه افتادم. پنجم دبستان كه بودم ، سر امتحان ثلث سوم رياضي يه مسئله داده بودن. من ميز جلو، جلوي تخته بودم و قبل از اينكه سؤالها رو پخش كنن ديدم معلم رياضي مون خيلي شاكي داره با خانمي كه از منطقه اومده جر و بحث ميكنه و اون خانم يه شكلي رو روي تخته كشيد و فورأ هم پا كش كرد. من سر در نياوردم فقط ديدم كه معلم رياضي ام خيلي ناراحته. وقتي سؤالات را دادن ديدم يكيش اين بود كه از دو نقطه چند خط ميتواند عبور كند. من ياد شكل كذائي افتادم و دوزاريم افتاد. همونو كشيدم! تنها كسي كه به اين سؤال جواب درست داده بود من بودم. همه نوشته بودند يك خط. تنها شاگردي كه نوشته بود بي نهايت نابغه ي دوران يعني من! بودم. به هيچ كس نگفتم كه تغلب كردم! همه فكر كردند كه من خيلي باهوشم!!!!!!!!!!!!!!


Martia


دوستان

This page is powered by Blogger. Isn't yours?