اين هم يه سرقت ادبي ديگه، بدون اجازه!!!! از http://afooli.blogspot.com بابا بايد كلي خوشحال باشه كه من در بلاگ پر خواننده ام براش تبليغ كردم!!!!!!!!!!!
( راستي ببخشيد از اين همه تغيير)
تلفنچي ! ...لطفا شماره را بگير ،
سالهاي سال است كه از آن روزها ميگذرد
و او صداي ييرم به خاطر مي آورد
حتي وقتي كه سعي ميكنم جلوي بغضم را بگيرم
...
الو ، الو...مارتا ! ... خودتي؟
من "تام فراست" پير هستم
مارتا...
من از راه دوري تماس ميگيرم
صحبت كن...
نگران پول تلفن نباش
...
فكر ميكنم حدود چهل سال از آن روزها گذشته
مارتا ...
دعوت من را براي خوردن يك فنجان قهوه
و يك گپ كوچك قبول مي كني؟
...
به ياد روزهاي گل سرخ و ترانه
و...
مارتا...
به ياد روزهايي كه من همه كس تو، و تو همه چيز من بودي
به ياد روزهايي كه اميدفردايي نبود تا غبار غم از دلمان پاك كند
و ما تمام غمهايمان را براي روزهاي باراني نگاه مي داشتيم
...من حالا پيرتر شده ام
تو هم همينطور
حال شوهر وبچه هايت چطور است؟
راستي...
مي داني كه من هم ازدواج كردم
...
خيلي خوشحالم كه بالاخره تو كسي را پيدا كردي
كه بهش تكيه كني
...
يادش بخير!
ما هر دو جوان بوديم و بي عقل !
ولي حالا بالغ شده ايم !
يادته؟
من جوان بودم و زود از كوره در ميرفتم!
فكر مي كنم هنوز هم كمي اينطور هستم...!
...
مارتا...
فكر كنم در كنار هم بودن ما
هرگز به واقعيت نخواهد پيوست...
آه مارتا،
آه مارتا...
دوستت دارم
نمي بيني؟...
...
ياد آن روزي افتادم كه باران مي آمد
و تو در آغوش من مي لرزيدي...
ترجمه ترانه::Martha
خواننده::Meat Loaf
نوشته شده در ساعت 2:48 AM توسط Afshin nexus