امروز داشتم روزنامه ي همشهري رو ورق ميزدم توي صفحه ي وب نامه يه نفر نوشته: وبلاگ ها بيشتر محل تصفيه حسابها و درد دل با خوانندگان شده اند، براي زدن حرفهايي كه آدم خجالت ميكشد در مطبوعات چاپ كند و در عين حال دلش نمي آيد قبل از گفتن آنها از دنيا برود. به نظر من اين طور برخورد با وبلاگ نويسي، يعني استفاده از امكانات به جاي دفتر خاطرات روزانه و تبديل آن به محلي براي درد دل هاي شخصي، بيش از استفاده از امكانات وبلاگ نويسي، تلاش در جهت هدر دادن اين امكانات است.
من نميدونم اين آقا كه نفسش از جاي گرم بلند ميشه توي ايران نفس كشيده يا نه؟ تا حالا يه كرگدن ارزون بوده يا نه؟ هيچ چيزي از روانشناسي ميدونه يا نه؟ با تفريحات بسيار سالم!!! براي جوونتر ها آشنايي داره يا نه؟؟ خوب بابا جون خواهر 17 ساله ي من وقتي ميبينه چند نفر بهش گوش ميكنن و چند نفر راهنماييش ميكنن شوق و ذوقش براي زندگي بيشتر ميشه. مگه نه اينكه آدم دلش نميآد يه سري حرفا رو نزده بميره، خوب هميشه حرف براي گفتن هست. من يكي كه قصد خودكشي ندارم. بابا جون مگه جاي شما تنگ ميشه؟ اونها هم مخاطبين خودشونو دارن. اصلأ آقا همه ول كنند و برن وبلاگ آقا رو بخونن. اوني كه توي غربت دلش گرفته و ميخواد فرياد بزنه بهتر از اينجا ميتونه جايي رو پيدا كنه؟
من توي profile بلاگر ها كه نگاه ميكنم اكثرأ همه جوون هستن. اينجا آدما رو به هم نزديك ميكنه. بابا دست برداريد از اين همه اعتراض. انگار نميشه اعتراض نكرد. بذاريد ما هم احساس آزادي كنيم و هر چي دوست داريم بنويسيم.