و اين منم،
زني تنها
در آستانه ي فصلي سرد
در ابتداي درك هستي آلوده ي زمين
و يأس ساده و غمناك آسمان و
ناتواني اين دستهاي سيماني
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت 4 بار نواخت
4 بار نواخت
امروز روز اول دي ماه است
من راز فصل ها را ميدانم
و حرف لحظه ها را ميفهمم.
نجات دهنده در گور خفته است و خاك
خاك پذيرنده اشارتيست به آرامش...