Martia  

 
Tuesday, December 10, 2002

امروز هوا بارونيه ولي حيف، چه فايده كه من توي اين قفسم؟ چه فايده كه بيرون رو نميبينم. امروز داشتم فكر ميكردم به اينكه قبرهم يه چيزي شبيه اينجاست. من دلم آسمونو مي خواد. واي كه اينجا اصلأ هوا نيست! من چطوري زنده ام؟؟؟؟؟؟ از همون گونيا كوچيكه به زور آسمونو ديد ميزنم كه تا وقتي كه آزاد ميشم باروني باشه! گرچه امروز صبح يه عالمه موندم زير بارون منتظر تاكسي. يه عالمه پياده روي كردم چون ترافيك بود افتضاح !!!! بعد هم كه ايستادم يك ربع تا بالاخره يه تاكسي خالي پيدا شد! هر روز يه رابين هودي،هوخشتره اي چيزي پيدا ميشد كه دلش براي آدمايي كه زير بارون ايستادن بسوزه اما امروز از اون هم خبري نبود!!
اين صمدي هم وقتي حال نداره غير قابل تحمله هم زماني كه حالش خوبه! كاشكي اينقدر مبادي آداب نبودم. كاشكي رئيسم نبود. امروز طبع شاعريش گل كرده. من بيچاره. از صبح شعر كردي ميخونه و بعد ميپرسه فهميدي چي ميگه؟ ميگم نه! يه ساعت توضيح ميده. حالم بهم ميخوره از خودم وقتي بايد لبخند بزنم و بگم عجب! چه شعر قشنگي!!!!يا بگم بله بله . بعد اون يكي ديگه ميخونه. يه بار اومدم زرنگي كنم براي اينكه توضيح نده گفتم فهميدم چي گفت! الكي . اما سريع مچمو گرفت و دوبرابر توضيح داد!!!!!! تازه شعررو هم به زبان اصلي اول 2 بار و در آخر يه بار ديگه ميخونه كه حسابي شير فهم بشم. واي كه دلم براي خودم ميسوزه. يه سري هم تكيه كلام داره كه حسابي از شنيدنشون خسته ام . مثلأهمين الان گفت: you kill another day khanom!!!!! واي كه اين جمله ي هر روزه. و يه سري اصطلاح و جمله ي ديگه كه حالم از تكرارشون به هم ميخوره. الان ميگه see u tomorrow. Take care. بعد هم ميگه خداحافظ dear. تازه اينا كه چيزي نيست. از هواي اينجا بگم... اينجا روي پاركينگ و موتور خونه است. يه دخمه ايه كه نگو و نپرس. طبقه ي اوله ديگه. هوا كه نيست وقتي هم كه ماشين ها ميآن از بوي دودشون خفه ميشيم. اينجا تبعيدگاهه. من بيچاره رو بگو كه بايد اينجا باشم . من و پروين در رو باز ميكنيم كه يه ذره هوا جريان پيدا كنه و بتونيم نفس بكشيم. آقاي صمدي و آقاي دهقان در رو ميبندن. سردشون ميشه. من بيچاره توي موزه ي آدم ها كار ميكنم.!!!!! بعضي وقتا فكر ميكنم اگه برم باغبون بشم به روحياتم بيشتر ميخوره. حداقل توي محيط بيرونم نه توي قفس. واي خدا كنه زودتر ژانويه بشه چند روز تعطيل بشم شايد دلم براي اينجا تنگ بشه اونوقت يه ماهي اينجا رو راحتتر تحمل ميكنم. بعد هم كه عيد ميشه .... يه عالمه كاغذ دور و برمونه. امروز ميگم آقاي صمدي اين فايلهاي كهنه رو بريزيم دور مال سال 97 هستند ميگه: صبر كن dear ببينيم آمريكا به عراق حمله ميكنه يا نه؟؟؟ آدمو ياد ضرب المثل فارسي ميندازه كه توش شقيقه داره!!!!!!!!!!!!!!!!!! هر چيزي رو ميل ميكنيم يه پرينت ميگيريم يه بار هم ميره روي تلكس دو بار هم ازشون كپي ميگيره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اونوقت با اين شرايط حق ندارم قاط بزنم؟؟؟؟! دلم براي خودم ميسوزه.
راستي دكتر اونقدر به من لطف داره كه من يواش يواش دارم آب ميشم! در برابر مهندس از من دفاع ميكنه. مرسي دكتر جان. ببينم دكترجان كار سراغ نداري منو از اين ديوونه خونه نجات بدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟!


Martia


دوستان

This page is powered by Blogger. Isn't yours?