Martia  

 
Monday, December 23, 2002

صدام گرفته واصلأ در نمياد. آقا جون اگه كسي با من دعوا داره بذاره واسه يه وقت ديگه چون نميتونم حرف بزنم يا داد بزنم كار به درگيري فيزيكي خواهد كشيد! خوب معلومه ديگه از قديم هم گفتن توي دعوا كه حلوا خيرات نميكنن! دكترم بهم گفته كه حرف نزنم يه مدت! ولي آخه مگه ميشه آدم بياد سر كار و حرف نزنه؟؟ فقط توضيح اينكه چي شده براي 40 نفر همكارت واسه يه ماه كافيه كه خوب نشي! فردا رو نمي آم سركار خيلي خوبه! استراحت.
تو رو خدا اينقدر به من زنگ نزنيد. مگه نميگم نميتونم حرف بزنم. بابا اين گل هايي هم كه فرستاديد .... بوشون برام خوب نيست. زنگ نزنيد، سمت من پيداتون نشه، گل هم نفرستيد تا يه مدت... ممنون!!! راستي مگه كسي هم ميدونست كه من حالم خوب نيست جز دكتر كه ديشب باهاش ميچتيدم؟؟ پس اين همه گل؟؟؟ ساعت چنده؟ واي ديرم شد چرا دير بيدارم كردي؟؟؟؟؟

هـــــــورا . از دوشنبه ي ديگه تعطيلات زمستاني سال نوي شركت شروع ميشه يه يك هفته اي استراحت مطلق! دل كارمندا بسوزه! خوب حالا اين چند روزو كجا برم خوبه؟؟ پاريس؟ نه بابا خسته شدم از هواي پاريس. اسپانيا؟؟ اصلأ حرفشم نزن كه حوصله ي رقصاشونو ندارم . آفريقا؟؟؟ آره خوب فكريه. ببينم راستي آدرس كجا بود؟ آفريقا – تقاطع اسفنديار؟؟؟؟؟
اين رئيس جديده بيچاره كار با network داخلي شركت رو بلد نيست و من ژاپني! ويندوزش ژاپنيه . من واسش توضيح ميدم اون اجرا ميكنه!!!!!!! ولي راستش يه كمي خنگه! ميدونيد همكارام كه چندين ساله با ژاپني ها كار ميكنن ميگن كه اونا فقط مثل اسب گاري مستقيم نگاه ميكنن. براي همين خنگن. نظرديگر ژاپني شناسان چيه؟؟؟ ميگن 10 نفر فكر ميكنن 1000000 نفر اجرا ميكن بدون فكر كردن. خوب اين هم يه نوعشه.
امروز زنگ زدم به يه شركت كه براي رئيس جديده قرار ملاقات بذارم براي معارفه. منشي شركت صداي منو كه شنيد فكر كرد مزاحم شدم. نزديك بود تلفن رو قطع كنه. بعد كه فهميد مشكل چيه اون هم آروم جواب منو ميداد. خندم گرفته بود كه تحت تأثير اين صداي زيبا اون هم صداشو آروم كرده بود.
حالا با اين حال و روز يه سري از فك و فاميل ها هم ترجيح دادن امسال تعطيلات ژانويه رو بيان ايران و حسابي مهموني پشت مهموني. از هلند و انگليس و سوئد و شايد هم از آلمان. پس آمريكا چي شد؟؟؟
يه عالمه خوشحالم كه اين همه دوست خوب دارم. راستي يه شعر خوشگل از اشعار مژگان بانو رو به محض دريافت اجازه از ايشون اينجا خواهم گذاشت.
يكي از دوستان، به من پيشنهاد داد كه به جاي نوشتن اين اراجيف يه كتاب ترجمه كنم. پيشنهاد خوبيه ولي عملي كردنش... تا بينيم.


Martia


دوستان

This page is powered by Blogger. Isn't yours?