Martia   | ||
|
Saturday, December 14, 2002
سلام . سرم خيلي شلوغه امروز. خوب ديگه وقتي 4 شنبه، 5 شنبه، جمعه نري سر كار همينه ديگه. يه عالمه كار تلمبار شده. از صبح ميخواستم راجع به 5 شنبه بنويسم ولي وقت نشد. فردا كه يكشنبه است احتمالأ سرم خلوتتره مفصل مينويسم كه كساني هم كه نبودن توي قرار وبلاگي حس كنن كه اونجا بودن!!!!!!!!!!!!!! چطوره؟؟؟؟ فقط متأ سفانه به خواننده ها به اندازه ي ما خوش نميگذره! از آقا احسان گل ممنونم كه اين قرار رو ترتيب داد. دوست مريخي ام رو هم بعد از مدتها ديدم كه خيلي خوشآيند بود. آقا نميدونيد مريخ چه پسر هاي خوش تيپي داره. باور نميكنيد توي قرار بعدي بياين مريخي رو ببينيد. بانوي ارديبهشت هم كه معركه بود و ققنوس عزيز رو هم وقتي ديدم اونقدر خوشحال شدم كه يهو داد زدم و بانو زد بهم كه بابا جون آروم بگير خيلي خوب! چيزي نشده. آقاي رنگين كمان هم اومده بود. با اون وبلاگ سياسيش اصلأ فكر نميكردم توي جمع ما بياد ولي خيلي خونگرم بود. با چند تاي ديگه هم آشنا شدم. يكي بود كه روبروي من نشسته بود نميدونم كجا ديده بودمش ولي آشنا بود. خيلي پسر گلي بود مهندس داشت درس ميخوند براي فوق! بيل بورد هم بود. عكسهامونو اگه بده بهمون كه ازش تعريف ميكنم.اگه نده كه ديگه.... ولي خيلي پسر آرومي بود. باراني هم بود. خيلي آروم و ساكت فقط گاهي حرف ميزد. بابا حميد گل هم از مشهد اومده بود. راجع به بقيه و اتفاقات بعدأ مينويسم. يه عالمه كار دارم........ جاي بچه پلنگ خالي بود.
|