|
Martia   | ||
|
|
Wednesday, January 08, 2003
بابا اين همه فردين ريخته توي اين مملكت هيچكس قدرشونو نميدونه! اما من قدر اين همه دوست خوب و صميمي و باحال رو خوب ميدونم. كلي با نظراتتون كيف كردم و خنديدم! اين سكرتر هم كه تنها چيزي كه بهش نميآد آدم كشي است قراره جنازه تحويل ما بده! اتاق آبي مهربون هم جو گير شده خودشو با اتاق گاز اشتباه گرفته و اونم ميخواد جنازه تحويل بده! بابا چقدر مرام. اين همه آدم باحال و خلاف بياين يه باند تشكيل بديم بانك بزنيم شايد پولدار شديم و عوض وبلاگ نويسي رفتيم سفر دور دنيا !!!!!! چطوره ساكت؟؟؟؟ موافقي نه؟ تازه اسپايدر قراره يه نرم افزار طراحي كنه كه توي مسنجر اگه مزاحمي روي آيكون من كليك كنه مونيتورش توي صورتش منفجر بشه !!!!
احسان هم بالاخره نوشت! نوشته شو كه خوندم من هم ياد اين شعر افتادم شايد هم اصلأ ربطي نداشته باشه! اي دل ز درد دوريش امشب اگر تاب آوري / شايد به رحم آيد دل اين گنبد نيلوفري اي اشك من فرياد رس جز تو ندارم همنفس/ تقدير ما اين بود و بس او ميرود با ديگري آن دستهاي سبز سبز آن گونه هاي سرخ سرخ / فصل سكوت ما ولي خاكستري خاكستري اين شعر هيچ مخاطبي نداره ! دوستان خونسردي خودشونو حفظ كنند لطفأ . ممنون. |
|