اين ديده هاي ساكت گريان بهانه است
باور كن اي رفيق، كه باران بهانه است!
لبخند صبح، بر شب حيران بهانه است
تر بوسه هاي آينه چشمان بهانه است
‹ يك قرص نان و يك سبد شعر؟› هي نوا!
من عاشق توأم، غزل و نان بهانه است
لبريز شد دو چشم من از شوق انتظار
اين شيشه ي شكسته ي گريان بهانه است
با تو نفس كشيد، بهار و خزان عشق
اين يك دو دم وداع گلستان، بهانه است
پروانه پيش از اين، ز غم سوختن، بسوخت
اين شوق شمع و شعله ي رقصان بهانه است
افسرده ام چو سنگ به صحراي آرزو
پاي ار كشيد كوه به دامان، بهانه است
كو شهسوار قصه كه تركش نشست باد؟
زرتشت خامش است، سليمان بهانه است
اين بغض ابر نيست، دل آسمان پر است
باور كن اي رفيق كه باران بهانه است.
منصور مجلسي