Martia  

 
Tuesday, September 16, 2003

اول از همه ازدواج دو دوست خوبم خانم دکتر نوشین و آقای سکوت رو به اونها تبریک میگم و براشون آرزوی خوشبختی و سعادت دارم.
دوم به بابا بزرگ سلام میکنم و براش آرزوی سلامتی میکنم.
سوم...

دیروز ساکت میگفت چرا نوشته هات قاط شده؟؟؟؟ گفتم خوب آخه جایی که کار میکنم قاطه من هم از اونجا مینویسم. شلخته هم میگفت سبک نوشته هام عوض شده........
امروز رفتم سراغ آرشیوم . دیدم آره راست میگن همه. من عوض شدم!!!!!!!

همه واسه ی وبلاگشون تولد گرفتن و کلی دست و بوس و کیک .... من از کنارش بی اعتنا گذشتم. 31 تیر ماه سال پیش من اولین نوشته ام رو نوشتم که فقط یه سلام بود و یه ابراز شادمانی از ساختن وبلاگ!!
از مدتها قبل وبلاگها رو میخوندم اونم با راهنمایی داداشی که بهم گفت وبلاگ وجود داره و هودر رو معرفی کرد. با خودآموز ساخت وبلاگ هودر یه وبلاگ ساختم...... یه وبلاگ ساده و خام..... اما به نظرم یه موفقیت بود! من یه چیز جدید یاد گرفته بودم.... بعدش شروع کردم به نوشتن.... میخواستم هیچکس ندونه و هیچ کس منو نشناسه...... اوایل خوب پیش میرفت. بعد سر کل کل با یکی از دوستان برای اینکه کم نیارم من هم اعتراف کردم که یه وبلاگ دارم.... ترسم از دونستن حرفای دلم توسط دیگرانی که نمیشناختم ریخت. توی گروه عضو شدم. از بچه های گروه کمک خواستم برای راه اندازی یه سیستم نظر خواهی! از 1600 نفر 2 نفر به ایمیل من جواب دادند. یکیش آقا بابک بود . یکی دیگه مریخی....... اولین خواننده های ناشناس وبلاگم هم دکتر رضا و جواد طواف بودند که اون موقع رنگین کمان رو مینوشت. هنوز نظرخواهی نداشتم. برام ایمیل میزدند که وبلاگمو میخونن ....... کم کم دوستانی پیدا کردم. توی قرارها شرکت کردم و با بچه ها دوستتر شدم. یادش به خیر اولین قرار که یه روز برفی و بارونی بود بهترین قرار بود..... پا به دنیای جدیدی گذاشته بودم. تولد وبلاگم یه شروع تازه برای من بود....


Martia


دوستان

This page is powered by Blogger. Isn't yours?