جمعه شب
توی خونه نشستم. خاله اینا اومدن خونمون... سریالهای قطاری بعد افطار تموم شدن.... نشستیم دور هم........ خرمالوهای درخت توی ظرف میوه اند.
تلویزیون ایران:
کانال 1- اخبار روز قدس... کانال 2- تظاهرات روز قدس........ کانال 3- فلسطین....... کانال 4- اخبار قراردادهای هسته ای..... کانال 5- تبلیغ اطلس طلایی!
حوصله ی همه سر میره
یه کانال اسپانیایی! 5 تا ماتادور با یه گاو نر سیاه... 4 تا نیزه که کلی تزئین شده...... یه عالمه پارچه ی نیم دایره ای زرد و سرخابی...... ماتادور اصلی با یه لباس پر زرق و برق و یه پارچه ی قرمز و یه شمشیر باریک......گاو نر نفس نفس میزنه و با شاخش به دیواری که ماتادورها پشتش قایم شدن میزنه...... از بین پارچه های رنگارنگ رد می شه.....خاله میگه بیچاره گاوه...... چه نفس نفسی میزنه... آرزو میگه پر از خون شده...... عموعلی میگه کاشکی گاوه بزنه زیر یارو و بلندش کنه تا دلم خنک شه...... من دلم برای گاوه و ماتادوره میسوزه....دلم نمی خواد کشته بشن....... یاد فیلم گلادیوتور افتادم....... تماشاچی ها هلهله میکنن و دست می زنند.. گاوه گیج شده... ماتادوره خیس عرقه و نفس نفس میزنه.... حرکات نمایشی میکنه....... تماشاچی ها دست میزنند..... مامان میگه کانالو عوض کنید....چشمامو می بندم...... یاد جوک تو می افتم.... خندم می گیره...... بابا میگه حیوون زبون بسته ی بی گناه بازیچه و سرگرمی آدما شده.... دلم برای ماتادوره شور میزنه..... میدونم گاوه می میره.... دلم براش می سوزه..... 15 دقیقه گذشته.. گاوه زانو میزنه، می افته..... نیزه ها و شمشیره توی بدن گاوه است..... ماتادوره با پیروزی دستشو بالا میبره........ تماشاچیها که یه عالمه دختر جوون و خوشگل هم توشون هستند برای ماتادوره دست میزنن و براش گل پرتاب میکنند........2 تا اسب میان توی زمین.....گاوه رو میبندن به اسبا و ازتوی زمین میکشن بیرون.... کانالو عوض میکنیم... من هنوز یاد فیلم گلادیوتورم............عمو علی هنوز میگه اگه گاوه زده بودش من دلم خنک میشد......