Martia
Saturday, May 01, 2004
خوب اینترنتم بالاخره وصل شد....
جوجه ها بزرگ شدن و دیگه توی اون لونه ی کوچیک جا نمیشن.... نمیدونم کی میخوان پرواز رو تمرین کنن.... من روزی 8-9 ساعت اینجام اما ندیدم اینا تمرین پرواز کنن....
از همه ی دوستای خوبی که برام کارت تبریک عید فرستاده بودن تشکر میکنم. متأسفانه امروز هر کاری کردم نشد که ببینمشون... انگار خیلی وقت بود که تاریخشون تموم شده بود.... شرمنده ... شرمنده و ممنون.......
یه عالمه ایمیل که جواب نداده بودم یه عالمه کارت که میدونم پر از مهر بود و من دیر دیدمشون و تاریخش گذشته بود و نشد ببینمشون........
چه حیف........
مرسی از همگی.... همین که اسماتون رو دیدم کلی خوشحال میشدم.... براتون یه عالمه آرزوهای خوب دارم....
امروز روز جهانی کارگره!
ما هم به همین مناسبت تعطیلیم.... و من 8 ساعت امروز به عنوان اضافه کاری چت کردم و وبلاگ خوندم و ایمیلامو چک کردم.......
به این میگن یه کارگر نمونه!
امروز روز معلم هم هست.....
یادش بخیر ....... اون روزا و سالها که معلم بودم چقدر روزای جالبی بود.... با کلی گل وکادو برمیگشتم خونه....
بچه ها ........
بچه ها.......
چقدر دوستم داشتند......
و من چقدر دیگه هیچ بچه ای رو دوست نداشتم.........
معلمی وحشتناکترین شغله.... اگه بخوای به بچه ها واقعأ چیز یاد بدی........
به اون روزا که فکر میکنم یه نفس راحت میکشم... اما الان راستشو بخوای یه کم دلم واسه ورقه صحیح کردن و ارفاق به بچه ها و چشماشون که از شادی میدرخشه تنگ شده.........
دلم واسه کلاس کوچیکه ی ساعت 7 عصرتنگ شده........
دلم برای بعضی ازشاگردام تنگ شده....
واسه بهنام که یه هفته پیاده رفته بود تا پولاشو جمع کنه و این خودکار پاکر قرمزه رو که همیشه توی کیفمه برام بخره......
واسه ی علی که مامانش آمریکایی بود و وقتی آهنگ میذاشتم دلش میخواست برقصه و من که گاهی اجازه میدادم بلند میشد وسط کلاس به شلنگ تخته انداختن و بقیه ی بچه ها هم هر هر و کرکر..........
واسه ی پارسا که با اینکه پدرش پزشک بود همش دلش میخواست راننده خطی بشه......
واسه ی پدرام که با چشمای درشتش توی چشمم ذل بزنه و لبای قلوه ای قرمزشو جمع کنه چون یادش نمیومد که زرد به انگلیسی میشه چی.......
روز معلم به همه ی معلم های زحمتکش مبارک.......
روز کارگر هم به همه ی کارگرهای تنبل مبارک..........
جوجه ها بزرگ شدن و دیگه توی اون لونه ی کوچیک جا نمیشن.... نمیدونم کی میخوان پرواز رو تمرین کنن.... من روزی 8-9 ساعت اینجام اما ندیدم اینا تمرین پرواز کنن....
از همه ی دوستای خوبی که برام کارت تبریک عید فرستاده بودن تشکر میکنم. متأسفانه امروز هر کاری کردم نشد که ببینمشون... انگار خیلی وقت بود که تاریخشون تموم شده بود.... شرمنده ... شرمنده و ممنون.......
یه عالمه ایمیل که جواب نداده بودم یه عالمه کارت که میدونم پر از مهر بود و من دیر دیدمشون و تاریخش گذشته بود و نشد ببینمشون........
چه حیف........
مرسی از همگی.... همین که اسماتون رو دیدم کلی خوشحال میشدم.... براتون یه عالمه آرزوهای خوب دارم....
امروز روز جهانی کارگره!
ما هم به همین مناسبت تعطیلیم.... و من 8 ساعت امروز به عنوان اضافه کاری چت کردم و وبلاگ خوندم و ایمیلامو چک کردم.......
به این میگن یه کارگر نمونه!
امروز روز معلم هم هست.....
یادش بخیر ....... اون روزا و سالها که معلم بودم چقدر روزای جالبی بود.... با کلی گل وکادو برمیگشتم خونه....
بچه ها ........
بچه ها.......
چقدر دوستم داشتند......
و من چقدر دیگه هیچ بچه ای رو دوست نداشتم.........
معلمی وحشتناکترین شغله.... اگه بخوای به بچه ها واقعأ چیز یاد بدی........
به اون روزا که فکر میکنم یه نفس راحت میکشم... اما الان راستشو بخوای یه کم دلم واسه ورقه صحیح کردن و ارفاق به بچه ها و چشماشون که از شادی میدرخشه تنگ شده.........
دلم واسه کلاس کوچیکه ی ساعت 7 عصرتنگ شده........
دلم برای بعضی ازشاگردام تنگ شده....
واسه بهنام که یه هفته پیاده رفته بود تا پولاشو جمع کنه و این خودکار پاکر قرمزه رو که همیشه توی کیفمه برام بخره......
واسه ی علی که مامانش آمریکایی بود و وقتی آهنگ میذاشتم دلش میخواست برقصه و من که گاهی اجازه میدادم بلند میشد وسط کلاس به شلنگ تخته انداختن و بقیه ی بچه ها هم هر هر و کرکر..........
واسه ی پارسا که با اینکه پدرش پزشک بود همش دلش میخواست راننده خطی بشه......
واسه ی پدرام که با چشمای درشتش توی چشمم ذل بزنه و لبای قلوه ای قرمزشو جمع کنه چون یادش نمیومد که زرد به انگلیسی میشه چی.......
روز معلم به همه ی معلم های زحمتکش مبارک.......
روز کارگر هم به همه ی کارگرهای تنبل مبارک..........
