Martia
Saturday, November 27, 2004
اونقدر این روزا سرم شلوغه که حسابی خسته ی خسته ام
از یه طرف مناقصه ی لعنتی که خدا رو شکر تموم شد. از یه طرف یکی میخواد بره ژاپن، یکی میخواد بره هند.... هماهنگی و گرفتن ویزا و هتل و بلیط....... یه خبرنامه که هفته ای یه بار یه گزارش میخواد....... پیگیری نمایشگاهها واسه آقایون........ طلبکارا....... سفارشا..... پرداختشون...... کلاس اکسل...... ترجمه..... هزار تا کار دیگه... بایگانی ها که روی هم انبار شده... تایپ نامه ها.... شایعات مختلف..... قطع کردن مسنجر.... شایعه قطع کردن اینترنت!.... خورده فرمایش همکاران..... منتظر ایمیل یه هندی احمق موندن!! 100 بار تلفن زدن واسه یه فکس ساده..... ناهار شرکت! که خودش یه فاجعه ی زیست محیطیه! .....حالا هم آخرین خبر.....شرکت ورشکست داره میشه......
باید دنبال یه کار تازه باشم؟!!!
از یه طرف مناقصه ی لعنتی که خدا رو شکر تموم شد. از یه طرف یکی میخواد بره ژاپن، یکی میخواد بره هند.... هماهنگی و گرفتن ویزا و هتل و بلیط....... یه خبرنامه که هفته ای یه بار یه گزارش میخواد....... پیگیری نمایشگاهها واسه آقایون........ طلبکارا....... سفارشا..... پرداختشون...... کلاس اکسل...... ترجمه..... هزار تا کار دیگه... بایگانی ها که روی هم انبار شده... تایپ نامه ها.... شایعات مختلف..... قطع کردن مسنجر.... شایعه قطع کردن اینترنت!.... خورده فرمایش همکاران..... منتظر ایمیل یه هندی احمق موندن!! 100 بار تلفن زدن واسه یه فکس ساده..... ناهار شرکت! که خودش یه فاجعه ی زیست محیطیه! .....حالا هم آخرین خبر.....شرکت ورشکست داره میشه......
باید دنبال یه کار تازه باشم؟!!!
