هوا سرد شده......
شرکتمون رو حراج کردند...... تا 26 دی وقت هست هر کی میخواد سهامشو بخره درخواستشو بده...
حسابرسا شبانه روزی کار می کنن..... 7 نفر.... دارن به حسابای ما می رسن!!!!!!!!!....
توی شرکت مادر به 30 نفر نامه ی تسویه حساب دادند... 90 نفر قراره تعدیل بشن..... 30 تا ی دیگه تا آخر هفته میدن...... 30 تای آخرم تا آخر ماه....
اینجا هم همه نگرانن.... دلم می سوزه برای آدمای اینجا..... برای سرپرستان خانواده!..... همه دنبال یه کار دیگه می گردیم. اما همه موندن تا بهشون بگن برید تا بتونن به تأمین اجتماعی شکایت کنند........ منتظرند که بتونن سالی 2-3 ماه پول بگیرن..... واسه ی من فرقی نمیکنه.... من سابقه ام اینجا به یک سال هم نمیرسه.... همه دارن یه جورایی حساب کتاب میکنن..... کسی کار نمیکنه...... کاری نمیشه کرد..... همه فقط منتظرن.... و این بلاتکلیفی کشنده همچنان ادامه داره.....هر کی نگران یه چیزیه.... من نگران بازپرداخت کلی وامی هستم که با خوشحالی 3 ماه پیش گرفتم و هنوز اقساطش شروع هم نشده..... دنبال یه کار هم میگردم که پنجشنبه هاش تعطیل باشه..... شاید مجبور بشم دوباره برم درس بدم.... ساعتی .... هر وقت بخوام یه نفر میاد جای من و پول اونروز رو اون به جای من میگیره.... میتونم انتخاب کنم که صبح ها برم یا بعد ازظهر ها.... کلی وقت آزاد برای خودم میمونه....
اما درس دادن آخرین کاریه که اگه دیگه هیچ کاری پیدا نکنم انجام خواهم داد......
اینجا کسی به سونامی فکر نمیکنه!
اینجا همه منتظر انتخابات هستند و کابینه ی جدید......