دیروز به همه نامه دادن...
امروز قراره مثلأ برای کارای تسویه حساب اینجا باشیم... خبری از تسویه حساب نیست...
به قول مشهدی ها یا شیرازی ها نمیدونم کدوم- مهندس رنجبر میدونه!- سرما ریزه میباره...
برای اولین بار اینجا یقه اسکی بافتنی پوشیدم اما سردمه... مدیر عامل دیروز رفت... ما همچنان منتظریم... من که احتمالأ بدهکار هم میشم به شرکت....
به مناسبت دهه فجر برامون ربع سکه بهار آزادی خریده شرکت!!!!!!!!!!
برای کار چند جا رزومه فرستادم... بعضی از دوستان هم لطف دارن و برای من دنبال کار میگردند... دستشون درد نکنه.... معمولأ کسی آخر سال استخدام نداره واسه تعطیلی های عید که باید الکی حقوق بده!
خیال می کردیم تا آخر سال چون قرارداد داریم حقوقمون رو میدن... آخه هر کی از شرکت مادر تسویه میشه اینطوریه... مثلأ سه ماه از قراردادش مونده میگن برید خونه هاتون حقوقتونو میدیم بعد از عید هم تسویه... اما اینجا میگن چون شرکت منحل شده حقوق اسفند رو هم نمیدیم!
تصمیم گرفته بودم توی خونه بمونم و بعد از عید برم دنبال کار. اما اینطور که اوضاع اینجا پیش میره مجبورم یه کاری پیدا کنم تا بین سوابق بیمه ام فاصله ی زیاد نیفته....
سقف اتاقم دوباره چکه میکنه... اما دیگه نه خودم اهمیت میدم نه به کسی میگم چون کسی اهمیت نمیده.. نامه ی تسویه حسابم روی میزمه... امروز از اینجا به عنوان کافی نت استفاده میکنم....
شاید برم توی یکی از شرکتهای گروه... اونجا به من یکماه پیش گفتند بیا و من نرفتم... آخه اینجا رو خیلی دوست داشتم.. حتی با اینکه اتاقم کوچیکه و میزم کهنه و قدیمیه و سقفش توی زمستونا آب میده اما اینجا رو خیلی دوست داشتم... شاید اینجا تنها جایی باشه که بعد از 8 سال توی جاهای مختلف کار کردن ، با ناراحتی ازش جدا میشم... روی دیواراش دست میکشم.... دستام سیاه میشه اما اهمیت نداره.. راه می افتم توی راهرو ها از این واحد به اون واحد همه ی آدمای اینجا رو میبینم... همه ناراحتن .. سعی میکنم بخندونمشون.....
سعی میکنم اما خیلی فایده ای نداره... خنده روی لبام میخشکه.....