Martia  

 
Tuesday, February 22, 2005

از سه شنبه هفته ی پیش دوباره اومدم سر کار..... توی همون شرکتی که زیر مجموعه شرکت مادره......
آخ که چه کلاسی واسه خودشون قائل هستند... میگن ما مغز گروه هستیم...... میگن شرکت قبلی من که منحل شد فقط یه دست ضعیف بوده و بس..... اونجا کارهای اجرایی انجام میشد و اینجا کارهای مهندسی و طراحی ولی این دلیل نمیشه که فکر کنن اونجا چون کار اجرایی به عهدش بود همه شون یه مشت عمله بنا بودن! اینا خودشونو گل سر سبد گروه میدونن.... تازه ادعا میکنن که از شرکت مادر هم بهترن!
وضع حقوق دادنشون که از شرکت مادر خیلی خیلی پائینتره.... با من نتونستن زیاد چونه بزنن ... برای ماه اسفند با 7 هزار تومان زیر حقوق قبلی اما برای فروردین با 30 تومان افزایش از حقوق قبل قرارداد خواهند بست...
گاهی وقتی واسه ی خودت کلاس بزاری ارزش کارت بیشتر معلوم میشه... تقصیر خودشونه که از اول اینقدر کلاس گذاشتند و سعی کردن شرکت قبلی منو که واسم عزیز بود کوچیک کنن.... این شد که منم واسه خودم کلی کلاس گذاشتم... اونا فکر میکردن حالا چون شرکت منحل شده می تونن راحت با یه حقوق الکی منو استخدام کنن....
خلاصه که الان اینجام..... یه واحد از ساختمون مال 2 تا از مدیراست که من با اونا کار میکنم....روز اولی که اومدم کلی تغییر دکوراسیون دادم.... میزمو گذاشتم صاف روبروی اتاق رئیس تا هر چی میخواد کنجکاوی کنه و نیروی تازه واردشو ارزیابی کنه! منم بی خیال واسه خودم به کارام میرسم... همین روزاست که خودش خسته میشه و در اتاقشو می بنده!
اینترنت و مسنجر اینجا هم مثل بقیه گروه مخصوص آدمای خاصه... من چون توی طبقه ی مدیرا هستم از امکانات بیشتری بهره می برم..... اینجا پنجره های بزرگ داره رو به خیابون پاسداران که همیشه صدا میاد ...... اونقدر نور داره که همیشه پرده ها رو می کشم.....
بدی هم داره... فقط خوبی نیست.... باید همیشه به موقع سر کار باشم و دیر وقت از شرکت برم و پنجشنبه ها هم مجبورم که اضافه کاری کنم...... اگه من سال دیگه با این وضع کار کردن خونه نخریدم!!!!!!! حالا ببینید!
خلاصه که 7 صبح تا 7 شب خونه ی بیچاره تنهای تنهاست... باید به صاحبخونه بگیم کمتر از ما اجاره بگیره....
اما راستش هنوزم دلم برای شرکت قبلیم تنگ میشه... واسه همکارام..... یکی از همکارام هنوز کار پیدا نکرده و من خیلی واسش ناراحتم... همه ی سعیمو کردم که بیاد اینجا اما اینجا از اونجا که کلاسشون خیلی بالاست دیپلمه استخدام نمی کنن.......
آبدارچی مهربونمون...... دلم واسش تنگ شده.... آبدارچی اینجا مثل یه بره ی رام میمونه هر چی میگی فقط گوش میکنه و بس... نمیشه باهاش نشست و گپ زد مثل آقای پورهادی........
واسه مدیرم هم خیلی دلم تنگ شده با اینکه مدیرای جدیدم آدمای خیلی خوبی هستند ( فعلأ ) اما مهندس خودمون یه چیز دیگه بود.....
دعا میکنم بچه هایی که کار پیدا نکردند هنوز زودتر یه کاری پیدا کنن.......


Martia


دوستان

This page is powered by Blogger. Isn't yours?