قطره قطره اگر چه آب شدیم
ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را هم او که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم
هی مترسک ! کلاه را بردار
ما کلاغان دگر عقاب شدیم
ما از آسودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم
گوش کن ما خروش و خشم تو را
هم چنان کوه باز تاب شدیم
اینک این تو که چهره می پوشی
اینک این ما که بی نقاب شدیم.....