Martia  

 
Wednesday, December 27, 2006

از آنجا که به آخر سال رسيديم و اين حس مثل خوره به جان من افتاده بود که اي داد بيداد يک سال گذشت و من در اين سال نه هيچ کار مفيدي انجام دادم و نه به معلوماتم افزودم نه چيز جديدي ياد گرفتم بطور اتفاقي شنيدم که آموزش شرکت کلاسهاي ACCESS برگزار ميکند و يک جلسه هم از شروع کلاسها گذشته و بايد 3 ماه پيش براي اين کلاسها ثبت نام ميکرديم!

من با اینکه نمیدانستم اصلأ ACCESS چیست و به چه دردی میخوره با این توجیه که به هر حال دانستن و یاد گیری این نرم افزار خالی از لطف نخواهد بود و این حس مرموز هم دست از سرم بر خواهد داشت چون بالاخره یک چیزی آموخته ایم از رئیس نامه گرفتم که در این کلاسها شرکت کنم!!

نشان به آن نشان که 3 جلسه از این کلاسها میگذرد و من که فقط 2 جلسه در این کلاسها شرکت کرده ام از اینکه استاد که یکی از مهندسین همین شرکت است امروز و یکشنبه در مآموریت است و کلاس تشکیل نمیشود آنچنان خوشحالم که بیا و ببین!

کلاسها روزهای یکشنبه و چهارشنبه ساعت 10:30 تا 12 برگزار میشوند و من تمام آن ساعات را چرت میزنم!

استاد پسر جوان بسیار لاغر ارمنی است که با لهجه ی جالبش با اینکه در ایران متولد شده و سالها درس خوانده و زندگی کرده اما هنوز موقع حرف زدن باید فکر کند! و معمولأ جمله ها را پس و پیش می گوید یا آنقدر یک موضوع را توضیح میدهد که آدم حرصش میگیرد و بعد از اینکه بطرز مبسوطی حرص خورد، خوابش میگیرد .. یکی از چیزهای جالبی که دارد این است که وقتی ماژیک را دستش میگیرد و شروع به درس دادن می کند چند دقیقه ای وسط کار به تخته زل میزند! من فکر میکنم این آدم برای درس دادن ساخته نشده ... نا سلامتی هر چه که نباشد ما خودمان سالها معلم بوده ایم و انواع و اقسام دوره ها و کلاسها را گذرانده ایم و استاد خوب را از بد تشخیص میدهیم!!!

یکی از چیزهایی که به ما یاد دادند این بود که همیشه به سر و وضعمان نگاه کنیم! البته این را کلاسها یادمان نداد برخورد دانش آموزان بود که آدم را وادار میکرد به گونه ای خاص!!! لباس بپوشد. این استاد ما موهای بسیار مجعدی دارد و پشت موهایش بلند است! در کلاس روز یکشنبه یک تی شرت قرمز آستین کوتاه که انگار آب هم رفته بود یا شاید از قصد سایز S خریده بود را پوشیده بود. تا آنجا که من اطلاع دارم این آقا حقوق بسیار خوبی میگیرد، از قبل این کلاسهای آموزشی هم حق التدریسی میگیرد! دلم میخواست از ایشان بپرسم آیا لباس مناسب تری ندارند که بپوشند یا آیا حقوقشان کفاف خرید یک لباس که لااقل به اسم مهندسش بیاید را نمیدهد! اما از آنجا که فضول نیستم این سئوالات را نپرسیدم!!!!

خلاصه هنوز 2 جلسه از کلاس رفتنم نگذشته بود که باز یکی از همکاران به گوشم رساند که بخش ابزار دقیق ، بطور خصوصی کلاسهای AUTO CAD برای بخششان گذاشته است! از آنجا که همیشه پارتی داشتن بسیار خوب است اینجانب نیز پس از کسب موافقت رئیس !!! قرار شده که در کلاسهای مذکور شرکت کنم!!!! این کلاسها هم روزهای چهارشنبه از ساعت 2 تا 4 خواهد بود و عملأ من 4 شنبه ها پشت میزم نخواهم بود!!!

کلاس تا 15 دقیقه دیگر شروع می شود... امیدوارم کلاسهای خوبی باشد و از رویی که به رئیس انداختم پشیمان نشوم مثل همان کلاس access!

اما خوبی اش این است که می توانم خودم را آرام کنم که 2 تا نرم افزار کاربردی را یاد گرفته ام و یا حتی فکر کنم من هم بالاخره در این کلاسهای ارتقاء دانش شرکت ، شرکت جسته ام و همین روزهاست که مدارک مختلف سر از پرونده ی پرسنلی ام در بیاورد و چند ماه دیگر که حقوقها را مورد بازنگری قرار میدهند ممکن است به درد بخورند!!!



Martia


دوستان

This page is powered by Blogger. Isn't yours?