Martia  

 
Tuesday, October 23, 2007

طلسم شمال رفتن های ما شکست و این بار برای 4 روز رفتیم مشهد...

سالها پیش مشهد رفته بودم. 4 سال پیش هم برای چند ساعت برای ادای نذری که کرده بودم تنها با پرواز صبح رفتم و شب برگشتم. از مشهد فقط حرم و بازار رضا رو دیدم و نزدیکی حرم توی یه هتل همون اطراف ناهار خوردم.

خیلی شهر بزرگی شده بود. حرم هم ماشالله روز به روز بزرگتر میشه... طوری که برای پیرها سرویس گذاشته بودند از در ورودی که تا صحن اصلی اونا رو ببره. مردم گرفتار زیاد بود... زیاد... از همه جا بودند... بیشتر از همه شمالی دیدم.... کبوتر ها خیلی کم شده بودند یا من بچه که بودم به چشمم زیاد می اومدند؟ مردم گریه می کردند و به طرف ضریح هجوم می بردند... همه حاجت می خواستند ... دیدن اون همه آدم محتاج دل آدم رو به درد می آورد... رفتار خادمین حرم مودبانه تر و انسانی تر شده بود... تعدادشون هم خیلی خیلی زیاد بود... نمی دونم از وقتی سگه رفته بود توی حرم این همه آدم استخدام کردند یا از قبل هم هین تعداد آدم بودند و سگه از زیر چشمای این همه آدم با این همه فاصله رفته بوده؟!


پی نوشت: ما ز یاران چشم یاری داشتیم.......


Martia


دوستان

This page is powered by Blogger. Isn't yours?